امروز کنکور ارشد بود
سلام البته
پدرم در اومد
خونه ما نزدیک حوزه بود
یعنی نزدیک دانشگاه فردوسی
منتها من دانشکده کشاورزی بودم که میشه نزدیک پیروزی
که این دوره
دیگه صبح ساعت هفت من اسنپ گرفتم
اون بنده خدا هم پرسید از همین در برم یا نه
منم گفتم دیگه نقشه آدرس داده لابد از همین زودتر میرسه
وگرنه بلد بودم بگم از اون در اون طرف دانشگاه بره
رفت و گیر کرد تو ترافیک
دیگه من دیدم هفت و نیم شد
همه هم هی از ماشینا پیاده میشدن بدو بدو میرفتن
دیگه منم پیاده شدم
حالا دانشکده من اون سر دانشگاه
من دارم از در این سر دانشگاه وارد میشم
نیم ساعت دوییدم تا رسیدم
حالا من همینجوری هم هنوز سرفههام خوب نشده
دیگه نیم ساعت رفتم فقط نشستم استراحت کردم آب خوردم سرفه کردم
خود کنکورم که
والا مردم چرا اینجورین
یارو یه مداد نیاورده بود با خودش :/
منم که رشته خودم آزمون ندادم
ولی چهل دو سهتا زدم از صد و ده تا فک کنم
حس میکنم خیلی زدم
امیدوارم منفی نشه :)))
با اعتماد به نفس زیااااااد از بیست و پنجتای زبان هم بیستاشو زدم :)))
میم هم دیدم سر جلسه
دیگه نمیدونم اونم منو دید یا نه
ولی خب سریع رد شدم که نبینه
تکلیف منم معلوم نیستا
هم این کنکور و دادم
هم کنکور وزارت بهداشت میخوام بدم
هم میخوام برم
واقعا قاطعیت در تصمیمگیری فوقالعادهاس
چهارشنبه هم رفتم استادمو دیدم
گوگولی اصلا کلاس نداره این ترم
فقط برای من اومد دانشگاه بعدشم برگشت
تازه رفتنی هم گفت من از احمدآباد میام اگه مسیرته بیام دنبالت :)
ولی حالا نتیجه این بود که گفت برای من که فرقی نداره تو چجوری کد میزنی از هرچی راحتی استفاده کن :/
بعد من گفتم خب من پدرم دراومده تا تونستم یکم با این تولباکسه که گفتی کار کنم
گفت خب من گفتم شاید با اون راحتتری اگه خودت کد بنویسی راحتتری که همونجوری برو جلو یا هرجاشو خواستی با این برو نخواستی با اون برو :///
اره دیگه
بعدم گفتم به نظرت تا فروردین تموم میشه
خیلی نرم و ملایم گفت نه :))))
البته که خب واقعا واضحه
ولی باز آخرش گفت فک کنم ددلاین کنفرانس فلان تا تیر ایناس به اون میرسیم مقاله بدیم :///
امروز تولد ر هست
صبح بهش تبریک میگم
توی این سه سالی که میشناسمش همیشه من بهش تبریک میگم و هر شیش ماه هم تقریبا احوالش و میپرسم
اخرین بار گفت تولدتو کیه که من هم تبریک بگم
ولی یادش رفت بگه
البته واقعا هیچ منتی نیست و انقدر حس میکنم بهش مدیونم که تا ده سال آینده هم میتونم بهش تبریک بگم بدون اینکه توقعی داشته باشم
ولی دوست ندارم اون معذب بشه
یا حس کنه اویزونشم مثلا
این اولین تولدشه که ایران نیست
دیگه اینکه چند روزه هیچ کاری نمیکنم
با اینکه دیگه دقیقا میدونم باید چیکار کنم برای پروژهام
ولی تنبلیم میشه
خدایی من اومدم زندگیمو بندازم رو نظما
دو روز هم صبح پاشدم رفتم پیادهروی
منتها از روز سوم سرما خوردم افتادم
دیگه من تلاشمو کردم
قسمت نیست :)))
دیگه اینکه از دور سریال دیدن خارج شدم
تصمیم گرفتم دو فصل آخر suits هم نبینم
واقعا اضافی ساختنش
این کارتون نسبتا جدیده که فک کنم اسمش مهاجرته که چندتا اردکن میخوان مهاجرت کنن چقد دوبلهاش بامزهاس
دیگه اینکه دلم از این فستیوالای موسیقی بزرگ خارجی میخواد
حالا البته من به همین فستیوال موسیقی بوشهر هم برای شروع راضی بودم
الانا باید حال و هوای عید باشه احتمالا
منتها تو خونهمون اصلا این مدلی نیست
انقد کارهای دیگه داریم که اصلا انگار نه انگار عید نزدیکه
دخترعموم اردیبهشت به دنیا میاد
و با احتمال خیلی خوبی آخرین نوهایه که تو این خانواده پا به جهان میذاره
یکی از فامیلای دورمون هم داماد شده
بعد عروس قمیه
خودشون هم همو پیدا کردن
مامان بزرگم هم خیلی نرم و ملایم داشت میکرد تو پاچهام که اره دیگه تو هم دیگه باید شوهر کنی
قشنگیش اونجاست که هم انتظار دارن خودت برای خودت شوهر پیدا کنی هم پاک و منزه و سر به زیر و دختر خوبه باشی
دیگه چیا بگم
چرا این گوشی که من میخوام ارزون نمیشه من بخرمش ها
گفتن گوشیای جدید بیاد قدیمیا ارزون میشه
این جدیده ارزون شد ولی اون قدیمیه گرون شد
خب این چه وضعشه
همین دیگه